کلید ، خانه ات
روزی از روزهای خدا به دیدار مادرم رفته بودم ، او به من گفت هما به تو کلید دادم ، گفتم کلید کجا !!! ، گفت : همین خانه، گفتم نه ، او از میز کنار دستش دسته کلیدی به من داد و گفت این برای توست ، او گفت ،:...
View Articleسه ماه بهار عید است
اگر هنوز به دیدن عزیزان خود نرفته اید فرصت کمی باقی است ، انها منتظر دیدار شما هستند وقت زیادی باقی نمانده ، بهار هم داره ساک خودش را می بندد و جای خودش را به تابستان بدهد ، پیشاپیش تابستان جان آمدنت...
View Articleروپوش ( مانتو) برای خانمها تازه مد شده بود
آن سالهای خیلی دور روپوش مخصوص دانش آموزان بود ، که رنگ آن مشکی و جنس پارچه آن اورمک بود و دانش آموزبا یک یقه سفید و یک کمر بند باریک سفید از آن استفاده می کرد ، و اما کم کم روپوش مد روز شد برای همه ،...
View Articleآلبالو و گیلاس
چند جمله ای در مورد این میوه های تابستانی خوشمزه به ذهنم رسیده ، آلبالو را باغت راه نده ، شمرونی رو خونت ، ( چون ماندکار می شوند ) چشمت ، البالو گیلاس می چینه ، ( وقتی چیزی را نمی بینی ) اگر خانم لاغری...
View ArticleArticle 1
بی بی جون می گفت : وقتی شب کار کنی ، انگار ، خواهر و مادرت امده اند کمکت ، روحت شاد باشه ،
View Articleشوخی های خیاطی
سالهای خیلی دور که تهران ، طهران بود ، زمستان بود ، اتاق طبقه بالا زیر کرسی داشتم خیاطی می کردم ، تلفن زنگ زد ، با شتاب بلند شدم که به سمت تلفن بروم سوزن رفت توی شصت پام ، فریادم بلند شد ، سوزن نخ داشت...
View Articleصبحی زیبا
امروز هم یکی از روزهای زیبای خداست . همه جا در سکوت است ، فقط صدای گنجشگ ها را می شنوم، جیک جیک می کنند ، درخت توت و درخت گردو ی خانه نیاکانم خیلی بزرگ شده ، و توت ها را گنجشکها می خورند و جیک جیک...
View Article۷۰ سالگی
اگر الان ۷۰ ساله بودید ،دوست داشتید چه کارهای دوران ۱۵ تا ۲۰ سالگی خودتون را انجام می دادید ، که از ان لذت می بردید ،
View Articleقالی سنگی
وقتی به نقش های قالی نگاه می کنم . به دستان آن هنرمندی فکر می کنم که چنین نقش هایی زیبا را بافته ، که از نظم خاصی بر خوردار ، سالیان سال است که بر روی این قالی های زیبا پا می گذارم هر روز زیباتر می...
View Articleحادثه ای در کنار چرخ خباطی
در یکی از روز های خدا ، کار های روزانه را انجام دادم ، و پسر بزرگم به مدرسه رفته بود و با فرزند کوچکترم خیاطی را شروع کردم . او سه ساله بود ، روی صندلی مشغول دوختن با چرخ بودم که نا گهان فیوز برق پرید...
View Articleخونه خرس و بادیه مس
کفش سفید مخصوص پیاده روی را شستم و دیگر هیچ اثری از دود ه سیاه رنگ بر روی کفش دیده نمی شد ، داخل اتاق پوشیدم و صدای قیژ قیژ کفش نو را می داد، ، خیلی به کفش سفید و زیبای خود نگاه کردم و بهش گفتم ببخشید...
View Articleتابستان
تابستان را با گرمای آن میشناسیم، اسم، تابستان نام خانوادگی ، گرما چه خوب که آمدی زندگی را گرما بخشیدی
View Articleنخورد نداره ، الان مهمون میاد
مادرم ،: وقتی لقمه ای سر سفره به صورت ایستاده قرار می گرفت، و تفاله چایی در استکان می ایستاد و وقتی ظر ف ها قطار پشت سر هم قرار می گرفت وقتی با کاسه آب می پاشید ، آب صدا می داد وقتی بچه تو خواب عطسه...
View Articleالان دعوا میشه
وقتی دهنه قیچی باز می موند می گفت: قیچی را ببند الان دعوا میشه!! وقتی جاروی دستی را سر بالا می گذاشتی می گفت: جارو را برعکس کن الان دعوا میشه !!!!!! چاقو را سر بالا می گذاشتی ، می گفت الان دعوا میشه ،...
View Articleروزی پر از اکسیژن در دامن طبیعت
تقویم ۱۵ تیر ماه را نشان می دهد ، خیلی خوب و عالی هوا گرم شده بود و محکم به بدنم چسبیده بود وجدا نمی شد ، نیاز دیدم که کمی این گرما را از تن نازنیم با احترام جدا کنم ، راهی سفر یک روزه شدیم ، اولین بوق...
View Article